پر بازدیدترین‌ها

 

پدر و مادر شاید اولین معجزه زندگی هر انسانی ست .
تمام هست و نیست ما از وجود گوهر بار پدر و مادرهای عزیزمان تجلی پیدا می کند.  
اگر امروز هستیم ، نام و نشانی و حرمت و احترامی داریم از وجود گوهر بار این دو فرشته الهی ست . 
 
با دیدن این کلیپ خیلی بهم ریختم ....
افسوس و صد افسوس که این گوهر گرانبها که جایش روی چشمان ماست چرا باید اینقدر محزون و دل شکسته جایی به دور از خانه اش روز را شب کند و چشم به در بدوزد برای دیدار فرزندان ناسپاس و  بی وفایش ....
آقای دکتر ، پدر مهربان و دلسوز با تو چه کرده اند این نالایقان به اصطلاح فرزند ؟! 
چرا با تو چنین کردند این دل مردگان؟!
سالهاست در آرزوی دیدن دوباره پدر و مادرم‌ هستم چرا که چرخ فلک هر کدام را به گونه ایی عجیب از من گرفت .
گاه و بیگاه که دلم می گرفت سری به سرای سالمندان کهریزک می زدم تا روحی تازه کنم به یاد عزیزان خفته در خاکم . ولی هیچوقت آنجا نه آرامشی دیدم ، نه عشقی و نه امیدی ، گویا آنجا گورستان زنده به گور شدگان بود . 
با آنها حرف می زدم ، برایشان کتاب و مجله و شعر می خواندم  و داستانی که دوست داشتن برایشان چندین بار تکرار می کردم  ولی هیچوقت لبخند واقعی را در پس چهره شان ندیدم.
دستان پرمهرشان را می گرفتم و آرام آرام با همدیگر قدم می زدیم ، درد دل ها می کردیم و آنها از جوانیشان و آرزوهایشان و زحماتشان می گفتند و با بغضی سنگین کمی به دور به درختان سر بلند کاج و سرو در بیرون از خانه سالمندان نگاه می کردند ... 
 با وجود تمام احترام و رسیدگی هایی که از طرف پزشکان ، پرستاران و بهیاران و دیگر افرادی که هر لحظه در آنجا با عشق به این عزیزان خدمت می کردند ، هیچ آرامشی در وجودشان نمی دیدم .
 زندگانی بسان مردگان ...
بار دیگر که برای ادای احترام به این عزیزان می رفتم و چیزهایی را که دوست داشتند برایشان خریده بودم با خود می  بردم همیشه هنگام ورود ضربان قلبم شدیدتر می زد می دانید چرا ؟...
چونکه هر بار که می رفتم جای خالی آن پدر و آن مادر را عزیزی دیگر پر کرده بود .
با دلی شکسته از پرستاری علت جای خالی آنها را می پرسیدم و آنها مثل همیشه سری تکان می دادند و می گفتند راحت شد ولی با چشمانی منتظر برای دیدار فرزندن ناسپاسش .... 
من می ماندم و آن هدیه ها در دست و حسرت اینکه ای کاش زودتر می آمدم و صدهزار بار ای کاش ،  فرزندان نالایقشان برای آخرین بار برای دیدار این فرشتگان آسمانی بر شیطان درونشان لعنت می گفتند و به دیدن آن عزیزان چشم انتظار می رفتند ....
همیشه وقتی با این فرشتگان مهربانم صحبت‌ می کردم ، از آنها می پرسیدم بالاترین آرزویی که دارید چیست تا تمام تلاشم را برای برآورده کردن آن انجام دهم تا با دلی آرام اینجا را ترک کنم .
فقط یک چیز می خواستند اینکه آخرین روز عمرشان را در خانه خودشان بگذرانند نه غریبانه و تنها دراینجا دنیا را ترک .
تمام تلاشم را می‌کردم نه تنها من بلکه تمام کسانی که به هر نیت دراین بهشت غمگین برای ادای خدمتی می آمدند تمام سعی مان را می کردیم که فرزندان آنها را مجاب کنیم که تورا به خدا قدر این عزیزان را بدانید و گل سرسبد خانه تان کنید ولی گویی گوشی برای شنیدن و وجدانی برای انجام این کار نداشتند‌ ...
رسم دنیا چقدر دلگیر و جانکاه است ... هیچ کس قدر آن لطف الهی را که هدیه خداوند است را نمی داند ... 
این به اصطلاح انسانها تا پدر و مادرانشان زنده هستند قدرشان را نمی دانند و خاک پایشان را طوطیای چشمانشان نمی کنند .
ای کاش فقط یک روز به اجبار در سرای سالمندان روی آن تخت ها می نشستند و آن حس پردرد را لمس می کردند و آن سکوت حزن انگیز گوشهایشان را کر می  کرد تا کمی درک کنند که با عزیزانشان چه کرده اند ...
ای کاش خودمان را فقط لحظه ایی جای این هدیه های الهی می گذاشتیم ...
 
روحتان شاد ای عزیزان خفته در خاک ...
لینک کوتاه : d2d7e
کد خبر : 26671
فاطمه رزم گر
خبرنگار، عضو شورای سیاستگذاری و دبیر سرویس فرهنگی خبرگزاری اعتلای ایران
نوشتن دیدگاه

رسانه برخط سراسری اعتلای ایران

اعتلای ایران به شماره مجوز 82972 (از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي) كه 2 مهر 1397 از هيأت نظارت بر مطبوعات كشور مجوز انتشار گرفت و رسالت خود را آگاهی بخشیدن به مردم ایران می داند.

مطالب منتشر شده، بيان‌گر ديدگاه " اعتلای ایران " نمی‌باشند. و در پذيرش، "رد" و يا "ويرايش" مطالب ارسالی مختار است.